مسئله دشوار خودآگاهی

مسئله دشوارخود آگاهی

مسئله دشوار خودآگاهی

خودآگاهی یا به تعبیری آگاه بودن به هویتی تجربه کننده در پس کلیه احساسات و افکار و اتفاقات بیرونی و درونی است که همه انسان‌ها خواه به آن باور داشته باشند یا نداشته باشند آن را تجربه و درک کرده اند. اما از آنجایی که علم و فلسفه به تحقیق و بررسی و چرایی موضوعات می پردازد مسئله دشوار خودآگاهی مطرح می‌شود. سوال مهم در این مسئله این است که اصلا چرا یک سوژه باید خودآگاه باشد و چه چیز یا عاملی باعث این امر می‌شود؟ علم روزی می‌تواند چگونگی عملکردی، دینامیکی و ساختاری یک ذهن خودآگاه را توجیه و تشریح کند که به این موارد در مقابل مسئله‌های سادهٔ خودآگاهی می‌گویند، اما حتی پس از تجزیه تحلیل و تشریح همهٔ این‌ها، باز می‌توان این سؤال را مطرح کرد که اساساً چرا یک سوژه تجربهٔ خودآگاهی دارد؟

A human being is a part of the whole called by us universe; a part limited in time and space. He experiences himself, his thoughts, and his feelings as something separate from the rest - a kind of optical delusion of consciousness.

بشر بخشی از کُل است که هستی نامیده می‌شود. او خودش، افکارش و احساساتش را به عنوان چیزی جدا از کُل تجربه می‌کند. نوعی توهم دیداریِ آگاهی.

Albert Einstein
پروفسور آلبرت انیشتن

علم معتقد است...

تمام تجربیات ما ناشی از پالس های الکتریکی بین نورون ها و ساختار عصبی مغز و غشاهای مختلف آن است و در نتیجه این پالس ها ما تجربیات مختلف را تجربه می‌کنیم. در گذشته آزمایشی را مطالعه می‌کردم مبنی بر اینکه فردی در حین عمل جراحی مغزی به بخش هایی از مغز او پالس‌هایی وارد می‌شد که تجربه خوردن برگر را شبیه سازی می‌کرد و فرد اذعان داشت که این تجربه برای او حسی واقعی داشته! علم می‌داند که تجربیات ما ناشی از این پالس های الکتریکی در سطح قشاء مغز است و احساساتی عمیقی مثل شادی و غم تاثیر هورمون‌های شیمیایی است که به واسطه غدد در سطح بدن آزاد می‌شود اما مسئله دشوار خودآگاهی همچنان مطرح است که اساسا چرا این تجربه وجود دارد ؟ چرا این پالسها باعث این تجربه می‌شوند ؟ چه چیزی باعث می‌شود که یک پالس الکتریکی منجر به ادراک و احساس این تجربیات بشود ؟ 

مسئله دشوار خودآگاهی
شما هستی هستید که چند صباحی خود را در قالب انسان تجربه می‌کند. اکهارت تولی

من به آگاهی اعتقاد دارم و

معتقدم اگر انسان را در کنار یک ربات با هوش مصنوعی بگذارید داشتن فیزیک، قوه تحلیل و بررسی، سنسور ها و حواسی برای دیدن و شنیدن، انجام کارهای روزمره، داشتن و گرفتن مدارک تحصیلی و شغل و منصب یا نقش اجتماعی و حتی تولید مثل شما را از ربات متمایز نمی‌کند. در ورای هویتی که در طول مسیر زندگی کسب کرده اید، ماهیتی تجربه کننده در پس همه این تجربیات وجود داشته و دارد. یک ظرف آب به دوبخش محتوی (ظرف) و محتوا (آب) تجزیه می‌شود و به همین سادگی میتوان تجربه را از تجربه کننده تمیز داد. تجربه کننده ای که از بدو تولد تا کنون همراه شما بوده حتی اگر به آن فکر نکرده اید. این تجربه کننده هویتی ذهنی ندارد. در پس همه شادی ها و لذت ها، غم ها و اندوه ، مدارک و منصب و جنسیت ها تجربه کننده ای وجود دارد که از جنس هویت ذهنی نیست. منطقی است که ذهنیت ها و هویت ما هم در طول زندگی شکل گرفته است و ما ماهیتی بوده ایم که این هویت و ذهنیات را تجربه می‌کند. من آن را آگاهی می‌نامم. آگاهی پیش از وجود ذهنیت و شخصیت شما وجود داشته و اکنون به صورت فرمی انسانی چند صباحی در حال تجربه است.

We are all one. Only egos, beliefs, and fears separate us. - Nikola Tesla

همه ما در ماهیت یکی هستیم. تنها ایگو، عقاید و ترس‌ها ما را از یکدیگر جدا می‌کند.

ٔNikola Tesla
نیکولا تسلا

نوع نگاه و زاویه دید

من به این سو می‌رود که اگر رباتی دقیقا مشابه انسان خلق شود و عملکرد کاملا مشابه داشته باشد آیا با شبیه سازی پالسهای الکتریکی در سطح مغزی این ماشین، خودآگاهی در او شکل می‌گیرد ؟ ممکن است نرم افزاری در ماشین تعبیه شده باشد که بگوید من خودآگاه هستم اما من معتقدم که این خودآگاهی توسط ماشین تجربه نشده است. آیا تجربه کننده ای هوشیار و ادراک کننده ای در پس یک ماشین وجود دارد یا ماشین ها تنها در سطح تحلیل و نمایش خروجی اطلاعات عمل می‌کنند ؟ شاید علم موجه ترین و عقلانی ترین روش تحلیل و شناخت جهان باشد اما علم محدودیت‌هایی هم دارد. علم نمی‌تواند کیفیت هایی که غیر مادی هستند را اندازه گیری کند. برای مثال آگاهی، ادراک، تفکر و تجربه کیفیت هایی غیر مادی و منحصر به فرد هستند و علم نمی‌تواند رنج و شادی و درد انسان‌ها را اندازه گیری کند. اگر یک فرد مذکر به صورت علمی دکترای مامایی بگیرد و تمام علوم ممکن در حوزه زایش و مادر بودن را کسب کند نمی‌تواند ادراک و تجربه مادر بودن را آن طور که توسط یک فرد مونث تجربه شده بداند. لذا من معتقدم که ادراک و تجربه و بویژه تجربه کننده در پس همه احساسات، افکار و موضوعات درونی و بیرونی، موضوعی غیر مادی و ورای علم و دانش است. تجربه مادر بودن با داشتن تمام علوم جهان در این مورد برابری نمی‌کند و معتقدم در این کیس تجربه از علم و دانش برتر است.

نظر شما چیه ؟

Englishفارسی