آیا ماتریکس وجود واقعی دارد؟
شاید اخیرا این جمله را به نقل قول از بازیگر نقش اول فیلم ماتریکس کیانو ریوز (Keanu Reeves) شنیده باشید که او معتقد است که فیلم ماتریکس در ژانر علمی تخیلی نمیگنجد و باید آن را به عنوان یک فیلم مستند تلقی کرد! اما آیا ماتریکس آن طور که در فیلم به تصویر کشیده شده است وجود واقعی دارد؟
متاسفانه یا خوشبختانه بله.اما نه با جزئیاتی که در فیلم (The Matrix) به تصویر کشده شد. پیشنهاد میکنم برای درک بهتر این مطلب ابتدا مقاله من در موضوع واقعیت چیست را مطالعه کنید.
Reality is merely an illusion, albeit a very persistent one
زندگی صرفا یک وهم (رویا) است،اگرچه از نوع دائمی.
Albert Einstein
برای تغییر آماده اید ؟
باورش سخت است و شاید این حقیقت، شیرازه تفکرات و شیوه نگرش ما را نسبت به جهان فیزیکی دگرگون کند. در مقاله پیشین به وضوح به این نتیجه رسیدیم که واقعیتِ ذهنیِ افراد، امری کاملا شخصی و منحصر به فرد است و حقیقت این است که واقعیتی مطلق در جهان هستی وجود ندارد بلکه واقعیتِ افراد، تنها برداشت و پندار ذهنیِ آنها از واقعیت است. در این مقاله کمی فراتر خواهیم رفت و واقعیتهای فیزیکی هم زیر سوال خواهیم برد. اگر عقاید گذشته خود را دوست دارید و به تغییر علاقه ای ندارید پیشنهاد میکنم از خواندن این مطلب صرف نظر کنید!
آیا ممکن است تجربه ما از زندگی مجازی باشد؟
حالا که مقاله را با جمله ای از انیشتن شروع کردیم بیایید با مثال دیگری از این نابغه موضوع را ادامه دهیم! او میگفت : مثال یکی از راههای آموزش نیست. تنها راه آموزش است! پس با مثالی در حوزه درک واقعیت به تشریح مطلب ادامه میپردازیم. فرض کنید کودکی از بدو تولد، توسط یک جراحی در ناحیه سر و چشمها، مجهز به ایمپلنت لنزی با قابلیت واقعیتِ مجازی سه بعدی در سطح نرم افزار (Virtual Reality) میشود و این لنز قادر است اتفاقات سه بعدی قابل رویت در دنیای نرم افزار واقعیت مجازی را از طریق سخت افزار مکمل خود، به شکل لباسی با قابلیت ایجاد پالس های الکتریکی در سراسر پوست بدن او مخابره کند تا او مشاهدات خود را در نرم افزار، به شکل لمس فیزیکی نیز، تجربه کند. وقتی کودک در محیط مجاز و سه بعدی طراحی شدهی نرم افزار، چیزی را لمس یا با آن برخورد میکند، پالسی در لباس الکترونیکی او ایجاد میشود که باعث ایجادِ مقاومت و یا سدی نسبت به شیء لمس شده سه بعدی میشود. که نتیجتا او در ذهن خود متصور میشود که شیء مشاهده شده را لمس یا با آن برخورد کرده است.جالب است بدانید که این محصول در نسخ ابتدایی با قابلیت ایجاد حالت لمس یا ضربه در ۴۶ نقطه بدن اکنون در بازار موجود است و چنین قابلیتی را داراست.
تجربه فرد مورد آزمایش از واقعیت
با توجه به اینکه این کودک هیچ درک دیگری از واقعیت ندارد و تنها تجربه ممکن او از بدو تولد و از جهان فیزیکی، چنین چیزی بوده است، تنها واقعیت ممکن برای او، تجربه نرم افزار واقعیت مجازی است و او چیزِ دیگری را نمیتواند در مورد واقعیت فیزیکی متصور شود. شاید فکر کنید که ممکن است به کیفیت پایین تصاویر سه بعدی شک کند اما وقتی برای ذهن انسان کیفیت دیگری برای قیاس وجود نداشته باشد، این اتفاق به ندرت خواهد افتاد که به آن شک کند. اگر اصرار دارید که اینطور نیست لازم است بگویم که تکنولوژی کامپیوتر های کوانتومی (Quantum Computers) با قدرت پردازشی که میتواند معادلاتی که ۳۰ سال زمان میبرد را در یک دقیقه حل کند، میتواند کیفیتی سه بعدی غیر قابل قیاسی با واقعیت را در این آزمایش رقم بزند! حال تصور کنید که بعد از گذشت ۳۰ سال از زندگیِ کودک مورد آزمایش، به او بگویند که او در دنیایی مجازی حاوی تصاویر سه بعدی کامپیوتری و رویایی ساخته و پرداخته ذهنِ خود، با کمک نرم افزار و صفر و یک زندگی میکرده و امکان خروج از این واقعیت مجازی برای او ممکن است! واکنش های ممکن همانطور که بسیاری از فلاسفه مثل افلاطون در موضوع (غار افلاطون) به آن اشاره کرده اند، به سادگی قابل پیش بینی هستند:
فردِ موردِ آزمایش ابتدا موضوع را به شدت انکار میکند، سرخورده میشود و یا باور نمیکند. شاید حتی دلش نخواهد که چنین چیزی را بشنود! او به واقعیت مجازی خیالی خود دلبسته شده و به آن عادت کرده است و شاید مثل شخصیت اصلی داستان در فیلم The Matrix کمی هم حالت تهوع و استفراغ به او دست بدهد! اما در نهایت آن را میپذیرد.
پس مجازی بودن زندگی چگونه است؟
برای درک بهتر این موضوع لازم است واقعیتی که در حال حاضر درک میکنیم را زیر سوال ببریم. استدلال من در این مقاله، به فیزیک کوانتوم، قانون تاثیر ناظر و آزمایش معروف دوشکاف است. در ابتدا توجه ما به ارتعاشات و انرژی های محیط جلب میشود و سپس قدرت توجه ما این ارتعاشات و انرژی ها را به سمت حواس پنجگانه ما سوق میدهد. چشم، گوش، بینی، چشایی و لامسه این انرژی و ارتعاشات را به شکل پالسهای انرژی الکتریکی به مغز میفرستند. مغز با همکاری و تفسیر ذهن، اطلاعات جمع آوری شده حواس پنج گانه را، در سطح نورون های مغز و نیز به کارگیری هورمونهای شیمایی، به تصاویر، مفاهیم و احساساتی تبدیل میکند و نهایتا نتیجه آن را در سراسر بدن منتشر کند که این پروسه الکتریکی شکل گرفته در مغز ما، تجربه ما از جهان ظاهرا فیزیکی را شکل میدهد. لازم نیست بگویم که این تجربه مانند مثال آزمایش بالا به شدت واقعی به نظر میآید چون در حال عمده افراد چنین حسی به آن دارند! جالب است بدانید در آزمایشی با نام مغز در شیشه (Mind in vat) که اولین بار توسط فیلسوف فرانسوی رنه دکارت (René Descartes) مطرح شد مفروض است که مغز به تنهایی و با استفاده از یک کامپیوتر شبیه ساز و ایجاد کننده پالسهای مذکور در سطح نورونهای مغز، قادر به خلق واقعیتی ظاهرا فیزیکی و تجربیات کنونی حاوی احساسات است و در این سناریو جسم و فیزیک انسان هم میتواند تنها زاییده مغز در این شبیه سازی باشند! هر چند که من معتقدم خود مغز هم میتواند زائیده و تجلی فیزیکی از ذهن باشد و به نوعی فیزیک و ماده ساخته و پرداخته ناظر و ذهن است. همان طور که در خواب، واقعیاتی را تجربه میکنیم و ممکن است آنها را واقعیت بپنداریم بدیهی است که بعد از بیداری آگاه میشویم که آنها تجربیات فیزیکی و واقعیت نبودهاند و تنها ساخته و پرداخته ذهن بوده اند! عده ای از آموزگاران علوم معنوی نیز درک این حقیقت در جهان فیزیکی را به بیداری تعبیر میکنند.
با این تفاصیر میتوان به سادگی درک کرد که ذهن به عنوان نرم افزار تولید مجاز و مغز به عنوان سخت افزار این شبیه ساز در سطح بدن در حال خلق این رویای پایدار هستند اما باورهای ذهنی معمول انسانها، به اشتباه بر این اساس است که تجربههای فیزیکی و مادی به شکل مرسوم وجود دارند. مشکل اساسی تر این است که خود ذهن، حاوی اطلاعاتی از سیستم های آموزشی به روز نشده، و آموخته های نادرستی از واقعیت، برگرفته از محیط، اجتماع و والدین است که در خلق واقعیتِ مطلوب ما، با چالشهای بی شماری مواجه است.
'If you want to find the secrets of the universe, think in terms of energy, frequency and vibration.'
اگر میخواهید رازهای جهان هستی را بیابید، به شکل ارتعاش، فرکانس و انرژی تفکر کنید.
Nikola Tesla
نتیجه گیری و استدلال من
عرفا، شعرا و دانشمندان بسیاری به مجاز بودن این دنیا اشاره کرده اند. در نظر گرفتن این موضوع میتواند نگرش ما به جهان هستی را عوض کند و شاید به این درک برسیم که یک واقعیت مجاز و چند ده ساله را نباید خیلی جدی گرفت و باید از آن لذت بیشتری برد و با عشق و دوستی بیشتری در کنار دیگر انسانها زندگی کرد اما استنتاج مهم تر از این مقاله به نظر من این است که
ذهن انسان
ماهیتی به شدت محدود است و خروج از این محدودیت ها و قیود خودنهاده (ماتریکس)، نیازمند آموزش و اساتیدی با مهارتهایی از جنس فراذهنی و فراشناخت است که متاسفانه این مهارتها نه تنها در دروس آموزشی و تحصیلی یافت نمیشود بلکه بسیار نایاب و سخت الوصول هستند. این موضوع بسیار قابل تامل است که واقعیت جهان ما رویایی مجاز و پایداری بیشتر در مقایسه با خواب، شکل گرفته در سطح پالسهای الکترونیکی مغز، با همکاری ذهنِ محدود ماست و لازمه خلق جهانی بهتر و زیباتر، تغییر این ذهنیات و نوع نگاه به جهان هستی است که این امر نیازمند ادراکی در فراسوی ذهن است.